kaghaz & ghalam

بایگانی
نویسندگان
طراح وبلاگ : علی شفیعی
مدیر وبلاگ : امید شجاعیان

مسافر زمان

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۳ ب.ظ

مسافر زمان

مسافر زمان

پاهایم را یکی یکی و آرام آرام در کنار قدم های خیالم می گذارم. می خواهم این بار لباس آرزوهایم را بر تن کنم. هنوز دستان بسته ام در هر نفس، آغوش تو را فریاد می زنند. همیشه بعضی چیزها خاص هستند، ناب هستند. نه دیگر تکرار می شوند و نه فراموشی می تواند بر آنها سرپوش بگذارد. از ازدحام شهر بیزارم. شهری که در تنور خاطره های خود می سوزد و ساکنان آن به انتظار باران، یک جا نشسته اند. هنوز هم تارهای گیتارم به هوایت می نوازد. دلم برای بوسه بر پیشانی نگاهت پر می زند. نگاهی که آفتاب را آب می کند. هنوز هم اینجا کسی هست که به اندازه ی تمام لحظاتی که عقربه شمار ساعت به سرقت زمان محکوم شده دوستت دارد. می خواهم قدم بزنم، با آن خدایی که در این نزدیکی ست...

هر کسی تونست بگه مخاطب متن کوتاه من کی بوده معلوم هست که مفهوم تمام جملاتو درک کرده، نظرتون رو بنویسید

امید شجاعیان 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۰
omid shojaeyan

نظرات  (۶)

معلومه دیگه یا خدا یا ائمه ...
در کل زیبا بود
پاسخ:
مرسی،ممنون، نه هیچ کدوم متاسفانه
سلام خیلی زیبا بود.
پاسخ:
ممنون
سلام متن زیبایی است و بنظر من مخطب باران است و یا شاید معشوقه ای خاص
پاسخ:
سلام ممنون،متاسفانه نه
سلام امیدجان به نظر من مخاطب آزادی است.
پاسخ:
سلام آفرین به ذکاوت شما،اره دقیقا،آزادی
اینم بگم من از ادغام مفهوم متن نوشته شده و تصویر انتخاب شده برای متن، برداشتم از مخاطب متن آزادی بوده
پاسخ:
خب طبیعتا تصویر هم متناسب با مطلب انتخاب شده
با توجه به شناختی که ازت دارم چشم بسته هم میتونم بگم آزادی
پاسخ:
ای سعید متقلب :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی