شوریده
شوریده
چه سخت است که از پنجره ی خیالت رو به تجلی باورهایت بایستی و از کرنش های درونت به وادی عشق پناه ببری اما از آشوب های سردرگریبان زندگانی ات رهایی نیابی ....
چه سخت است که در اندیشه ی فردا با تمامی باید ها و نبایدهایش به یک باره غرق در حوضی به عمق صدای خروشان ماهیان تنگ نقاشی شوی و دودمان امروزت را بر باد دهی ....
چه سخت است که از روزنه ی عشق به گذشته ی شیرینی که خاطرات بر جای نهاده غبار حسرت و غوغای احساس را نظاره گر باشی و تمامی همدردیت جز آهی بر پیکره ی گذشته نباشد ....
چه سخت است که در دنیایی غوطه ور شوی که فریادهای زمانه در آن خفته باشد و در سکوت وهم سر از ریزش برگ درختان سرخ آغشته به فساد و تباهی درآوری ....
چه سخت است که طبیعت رنگ بر رخساره اش را به سرخاب تصنعی ترجیح دهد و فخر این رسوایی را بفروشد و زلالی آب با رنگدانه ها ی هفت رنگ به نشان زینتی، رنگین کمانی پنهان شود ....
چه سخت است که گام های خورشید از آسمان پر بکشد و ما به تماشایش بنشینیم و از تار شدن لحظات زندگی لذت ببریم ....
چه سخت است که دل خوش به زنده بودنیم
غافل از این که خیلی وقت است که مرده ایم ....
امید شجاعیان