kaghaz & ghalam

بایگانی
نویسندگان
طراح وبلاگ : علی شفیعی
مدیر وبلاگ : امید شجاعیان

بازرس مارکوپولو در جست و جوی آب (طنز)

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۸ ب.ظ

بازرس مارکوپولو در جست و جوی آب (طنز)

بازرس مارکوپولو در جست و جوی آب

در پی بحران کمبود آب در استان، «مارکوپولو» به همراه چند تن از دوستان خود به خاک فارس پا نهادند. قبل از افشای این خبر به دلیل اعلام بالاتر بودن میانگین بارندگی شیراز و برخی شهرستان­ها از میانگین بارش در سال­های قبل و تجمع آحاد آب­ها، قرار شده بود مسابقات کشتیرانی در این استان برپا شود که معلوم نیست تحت الشعاع چه عواملی این آب­ها به یغما رفته­اند. برای چاره اندیشی من و مارکو در پایتخت استان به پای میز مذاکره رفتیم و نشست 2+3 مدیریت بحران فرار آب با تکیه بر شعر «از من رمیده­ای و من ساده دل هنوز، بی مهری و جفای تو باور نمی­کنم / دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این، دیگر هوای دلبر دیگر نمی­کنم» را به راه انداختیم؛ نشستی که ساعت­ها به طول انجامید تا تصمیماتی در آن گرفته شود. جز من و مارکو، 3 تن از اساتید بنام که از ازل­گاه خود با مارکو به شیراز آمده بودند در این نشست حضور داشتند. در این اجلاس به سه نتیجه­ی مهم دست یافتیم که از این قرار است: 1- پیگیری وعده وعید دانشگاه­های بیگانه در فرار آب­ها 2- اعمال تحریم بر آب (جهت انقراض نسل بشر در استان) 3- القای حس کم­رویی برای آب (گویا آب هم دستخوش بیماری افسردگی که ریشه در دوران جوانی او دارد واقع شده). پس از اتخاذ این نتایج مهم من و مارکو بر آن شدیم که تیم­هایی ضربتی برای پیدا کردن آب و برگرداندن آن به آغوش گرم خانواده تشکیل دهیم. از آن جایی که گفته بودیم اگر آب زیر سنگ هم رفته باشد آن را پیدا خواهیم کرد، جست و جوی شهر به شهر و خانه به خانه­ی استان در دستور کار قرار گرفت. دو هفته گذشت اما خبری از یوسف گم گشته به کنعان نرسید. هم­چنان مصمم بودیم و با پشتکار زیاد موتورهای جست و جوی خود را بر سر جامعه­ی استان قرار داده بودیم. نکته­ی جالبی که در این مدت به طرز عجیبی خودنمایی می­کرد و ما را محو تماشای خود ساخته بود، تغییر در ساختار محاوره­ی مردم بود؛ سمت و سو گرفتن آب در ضرب المثل ها (به مس دست بزنی آب می­شه، این تشنگی­ها از اون تشنگی­ها نیست و بی­آبی راه بنداز و حکومت کن)، اصطلاحات کوچه بازاری (خدا بهت آب بده، 4 تا آب دوست دارم و جای گزینی آب با واژه­ی از مد افتاده و کلیشه­ای «میلیارد» بطوری­که می­گفتند: صد آب تومان (به جای صد میلیارد تومان) ) و در یک نگاه کلی وفور آب بر سر سفره­های تکلم. در حال و هوای خودمان بودیم که خبر دیده شدن آب در یکی از محله­های شیراز تیم ضربتی من و مارکو را بر آن داشت که تحت یک حرکت حماسی در صحنه حاضر شویم. مارکو از سمت شمال و من هم از سمت جنوب با عجله خود را به محل حادثه رساندیم تا مظنون را در حمله­ای غافل­گیرانه و برق­آسا به دام بیاندازیم. اما از بد حادثه متهم گریخت. رفتیم تا از محل دیده شدن نام برده گزارش تهیه کنیم و با توجه به شمه­ی کارآگاهی خود انگشت­نگاری و بازسازی صحنه را انجام دهیم. این واقعه چند روزی افکار ما را به سمت خود جلب کرد اما رفته رفته فراموش گردید و دیگر هیچ خبری از آب نشد. جایزه­های زیادی برای پیدا کردن آب در نظر گرفته شد که کم­کم داشت بین من و مارکو هم تفرقه می انداخت؛ این را از آن جایی دریافتم که مارکو بدون اطلاع من در عملیاتی حضور پیدا کرد. عملیاتی که من و مارکو قبل از آن کاملاً از جست و جو ناامید شده بودیم و تصمیم گرفتیم که از فعالیت دست بکشیم. اما مارکو با شنیدن شایعه­ی دیده شدن آب همه چیز را به عرصه­ی فراموشی سپرد و به عملیات رفت و در آن­جا توسط عده­ای از احذاب وابسته به آب ترور شد. این جا هست که باید گفت: «آب طلب نکرده همیشه مراد نیست / گاهی بهانه ایست که قربانی­ات کنند». هر چند  از این که تنها یار و همراه خود را از دست داده بودم خستگی و اندوه زیادی دلم را می­زد اما به خود می­گفتم: خدا یه عقلی به مارکو بده، یه آبی هم به من. پس از ما دو نفر دیگر هیچ کس دنباله­ی کار را نگرفت و همگان روزه­ی سکوت اختیار کردند. من و مارکو هم افسانه شدیم و به صفحات روزگار پیوست خوردیم.

امید شجاعیان

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۰۶
omid shojaeyan

نظرات  (۵)

۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۷:۴۰ تبادل لینک رایگان
سلام و درود بر شما دوست گرامی ، مطلب خوبی بود ، از شما تشکر می کنم .

لطفا از سایت ما (سایت تبادل لینک خودکار و رایگان برای همه وبلاگ ها و وبسایت ها ) دیدن فرمایید

تبادل لینک = افزایش بازدید و افزایش پیج رنک گوگل وبلاگ و وبسایت شما

پیج رنک سایت ما 2 می باشد


--------------------------------------------------------------------------------------------------------
استخدام ایران ، وبلاگ آگهی و اخبار استخدامی کشور
سلام امیدجان، بسیار عالی بود
آقا امید نشریه ی مارو ول کردی اومدی وبلاگ، مثل همیشه طنزات عالی و منتقدانه
داستانات واقعا عالیه
پاسخ:
مرسی سجاد جان، بالاخره یوسف گم گشته ی ما هم به کنعان آمد
سلام .واقعا داستان زیبایی بود .ممنون☺
پاسخ:
سلام،مرسی.نظر لطف شمارو میرسونه و سپاس فراوان از همراهی همیشگی شما سحر جان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی